آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

آوينا عشق مامان و بابا

به بركت وجودت

این روزا درگیر اسباب کشی به خونه ای هستیم که فقط و فقط به برکت وجود آوینای نازنینم صاحبش شدیم. از روزی که قدمهای کوچولوشو رو چشمامون گذاشت و وارد خونمون شد  برکت و شادی و عشق نصیبمون کرد. گل خوشبوی من ٦ ماهه بود که موفق شدیم خونه ای به نیت آرامش و رفاهش تهیه کنیم و من و بابایی ایمان داریم که خداوند مهربون به برکت وجود این فرشته معصوم و دوست داشتنی کمکمون کرد . امید است که بتوانیم لحظه های خوب و شادی را در خانه جدیدمان سپری کنیم....... وجودت بهترین و ناب ترین هدیه خداست ...
22 مهر 1391

با تو ....

با تو ، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند        ابر حریریست که بر گاهواره من گشیده اند             با تو ، سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه می زند                             با تو ، من با بهار می رویم....... ...
22 مهر 1391

جشن عروسي به يادماندني

چند روز پیش رفته بودیم جشن عروسی یکی از فامیلامون که خیلی بهمون خوش گذشت .آوینا از لحظه ورودمون به تالار شروع به بازی کرد و بعد از شام ستاره مجلس شد. برخلاف عروسیهای قبلی که مدام دنبال نینی ها میرفت یا بغلم بود اینبار دخمله شروع به رقصیدن کرد و اینقدر بامزه نای نای می کرد که سوژه موبایلا و دوربینا شده بود حتی فیلمبردار مجلس. جالب اینکه در حال نای نای به همه جای تالار می رفت و منم طبق معمول به دنبالش . الهی مامان فداش بشه همه به شوخی می گفتن خونه رفتی به پاهاش پماد بزن تا راحت بخوابه . عسل مامانی حتی اجازه نداد تو اين شب زيبا و به ياد ماندني یه عکس ازش بگیرم........ عكس پرنسسم قبل از عروسي ...
22 مهر 1391

روز كودك مبارك

هر کودک گلدانی است که از زیباترین گلهای معطر ، خانه ها را به نزدیکترین بهارها گره زده است ........ روز جهاني كودك گرامي باد كودكم، دلبندم به تمام روزهاي خوبي كه با تو خواهم داشت عشق مي ورزم و براي سلامتي ،شادي و محفوظ ماندن حقوقت تمام تلاشم را خواهم كرد . ...
16 مهر 1391

ناي ناي كردن آوينا جونم

دیشب رفتیم پارک چند تا اسباب بازی موزیکال داشت که مناسب سن آوینا بود بلیط گرفتیم تا واسه اولین بار سوارش کنیم اما از صدا و حرکتش ترسید و حاضر نشد که داخلش بره فقط بچه ها و وسایلارو نگاه می کرد. در عوض تو پارک یه آهنگ زیبا و کودکانه پخش می کردند که آوینا خوشش اومده بود و وسط پارک شروع به رقصیدن کرد. دخمله با اين ناي ناي خوشكلش توجه همه رو به خودش جلب كرده بود البته اين روزا رقص اين كوچولوي ماماني پيشرفت زيادي كرده و توي خونه بجاي راه رفتن ميرقصه. ماماني هم اجازه هيچ كاري و نداره چون از وقتي گل ماماني چشماشو باز مي كنه مشغول هر كاري هم كه باشم دستامو مي كشه و ميگه ناي ناي يعني بيا با من برقص . عاشقتم عزيزترينم. عاشق خنديدنت ، حرف ز...
8 مهر 1391